نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

توکّل بر خدا چیست؟

   

در حدیث آمده است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله از جبرئیل پرسید:
توکّل بر خدا چیست؟ گفت: اینکه بدانی مخلوق، سود و زیانی به تو نمی‌رساند
و از غیر خدا کاملًا مأیوس شوی. اگر انسان به این درجه رسید، جز برای خدا
کار نمی‌کند و از غیر خدا نمی‌هراسد و جز به خدا امید ندارد و این حقیقت
توکّل است.
با تو می‌گویم:
چهار ساله است و بازیگوش. سرش را می‌کند توی کیسه نایلونی.
فیروزه‌ای و نارنجی کامواها به وجدش آورده انگار.
دست می‌اندازد و با شوق کلاف‌ها را بیرون می‌کشد. فکر می‌کند اسباب بازی جدید است
کاموا را قل می‌دهد روی زمین و دنبالش می‌دود. سر نخ کلاف را پیدا می‌کند و می‌کشد
بعد، از کوچک شدن کلاف، به خنده می‌افتد
نخ کاموا گیر می‌کند و پیچیده می‌شود دور انگشت کوچکش
کمی آرام و بی صدا، با نخ دور انگشتش سرگرم می‌شود. چیزی نمی‌گذرد که
صدای گریه‌اش اتاق را پر می‌کند
انگشتش درد گرفته. صدایم می‌زند تا گره کاموا را از دور انگشتش باز کنم.
نخ‌ها به هم گره خورده‌اند، گره کور. هیچ جوری از هم باز نمی‌شوند انگار.
می‌افتم به جان گره‌ها.
نشسته و فقط نگاه می‌کند. نق نمی‌زند. گریه هم نمی‌کند. فقط مرا نگاه می‌کند.
مطمئن است که می‌توانم گره را باز کنم.
این را از چشمهایش می‌فهمم. این
را از خنده ملایم و مطمئن روی لبهایش می‌فهمم.
گریه‌ام می‌گیرد. یادم می‌افتد به زندگی. به بعضی وقت‌ها که گره کور
می‌افتد به کارم.
که هرکاری می‌کنم، گره‌ها از هم باز نمی‌شوند که نمی‌شوند.
که به هر دری که می‌زنم، در بسته است. که روزهایم پر می‌شود از درهای
بسته با قفل‌هایی که کلید ندارند.
که سراغ همه را می‌گیرم برای کمک، در خانه همه را می‌زنم جز در خانه تو.
که بی‌تابی می‌کنم و قدری که اون کوچولوی ِچهارساله، به من اطمینان کرده
است، به تو اعتماد نمی‌کنم و خودم را به تو نمی‌سپارم.
که
خودم را خسته‌ی درگیری با گره‌ها می‌کنم و یادم می‌رود کلنجار رفتن با
این مشکلات، کار من نیست.
کار بلدی تو را فراموش می‌کنم و این را که تویی گشاینده گره‌های کور
زندگی؛ یادم می‌رود.
کاموا را از دور انگشت کوچکش باز می‌کنم. انگشتش را تکان می‌دهد.
اشک‌هایم را پاک می‌کند و بلند بلند می‌خندد.
من هم خم می‌شوم و دست‌های بزرگش را می‌بوسم. دست‌های معلم چهارساله‌ای
که یادم داد توکل یعنی اطمینان به گره‌گشایی تو ...
یادم بماند
یادم باشد و یادت نرود بودنش برای همه لحظه‌های سخت طاقت‌فرسا کافی است 

((توکل بر خداوندی کن، که زنده است و هرگز نمی میرد.))

                                                 ایه ی 58 سوره ی فرقان
 

مام حسن علیه السلام می فرمایند:

هرکه بر نیکویی اختیار خداوند توکل نماید، هرگز آرزو نمی کند که در

حالتی غیر از  آنچه خداوند  برای او اختیار کرده،  قرار داشته  باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد