ترس سرزندگی شما را می رباید. ترس را در سایه شهامت خود کمرنگ کنید!
ترس هم اتاقی عاطفی شماست که شب و روز در کنارتان زندگی می کند. با شما حرف می زند، شما را کنترل می کند و سعی دارد شما را از انجام دادن یا گفتن چیزی که ممکن است ناراحت کننده باشد باز دارد. او می گوید: "تو نمی توانی..."، "تو نباید..." و اعتماد به نفس شما را از بین می برد!
ترس مدام تکرار می کند: "دست به این کار نزن!...سعی نکن!... اعتماد نکن!...تکان نخور!..." و به این ترتیب زندگی شما را تباه می سازد!
ترس یکی از قدرتمندترین دشمنان درونی شماست. او باعث می شود تا در جای خود ثابت بمانید و مانع پیشرفت شما می شود. بین شما و دیگران جدایی می اندازد و خوشبختی تان را به تباهی می کشد!
اگر به ترس خود میدان بدهید تا اختیار زندگیتان را در دست بگیرد همانند یک برده و زندانی زندگی خواهید کرد!
وقتی ترس شور زندگی ما را می رباید وانمود می کند که ما را از صدمات محافظت می نماید! ترس مثل مادر نگرانی است که وقتی می بیند کودکش به یک چاقوی تیز نزدیک می شود فریاد می زند: "بایست!جلو نرو!" ولی گاهی این مادر اشتباه می کند و نمی داند که کودک به طرف یک موز می رود نه چاقو!
مشکل اساسی ما با ترس در همین نکته است: بیشتر وقتها آنچه از آن می ترسیم واقعاً خطرناک نیست بلکه شرایط کنونی یادآور تجربه تلخ گذشته است! در چنین حالتی ذهن از ترس به عنوان مانع یا بازدارنده یاری می جوید تا شما را از تکرار تجربه تلخ بازدارد!
شهامت یعنی مقاومت در برابر ترس و تسلط بر ترس، شهامت به معنای فقدان ترس نیست!
ترس از بین نمی رود این رفتار شما در مقابل آن است که تغییر می یابد!
باید عشق به خود را بر ترستان غالب سازید!
ترس به این معانی نیست:
"همانجا بایست! تکان نخور! خطر در کمین توست!"
"تا وقتی کاملاً نفهمیده ای که چه اتفاقی خواهد افتاد قدم از قدم برندار!"
ترس یعنی:
"آماده و گوش به زنگ باش! یکی از رویاهای درونت می کوشد به خود تحقق بخشد و عینیت یابد، یاریش کن!"
اینها موانعی هستند که بر سر راهت قرار گرفته اند. من آنها را به تو نشان می دهم و تو می توانی یک بار برای همیشه از دست آنها خلاص شوی!"
هیچ عامل خارجی دلیل بروز ترس و اضطراب نیست. برداشت شما از آن عامل باعث ایجاد ترس می شود. شما قدرت زایل کردن ترستان را دارید!
ترس جزء لاینفک یک تجربه نیست. این ما هستیم که آن را به یک تجربه می چسبانیم. هنگام احساس ترس معمولاً در زمان حال نیستید و وقتی در زمان حال نیستید رابطه تان با شهامت و خود واقع تان قطع می شود!
راه حل: از خود سوال کنید:"آیا هم اکنون احساس امنیت می کنم؟" این سوال شما را به زمان حال می کشاند و کمکتان می کند از ترس خود جدا شوید و با شهامت و خود واقعی تان ارتباط برقرار کنید!
آزادی به معنای نترسیدن نیست؛ آزادی یعنی دست به عمل زدن علیرغم حضور تمام ترس ها!
احساس ترس و اضطراب قبل از انجام کارها به ویژه کارهای جدید امری طبیعی است. در واقع تا وقتی در قالب بشری هستید ترس شما را ترک نمی کند! ترس پاسخ طبیعی جسم و ذهن به بسیاری از تجارب است پس انتظار برای ناپدید شدن آن بی معناست!
ترس خود را گرسنه نگه دارید و شهامت خود را تغذیه کنید و با خود زمزمه کنید:
نباید بترسم. ترس قاتل ذهن است. ترس مرگ کوچکی است که نابودی بزرگی به همراه دارد. من با ترس روبرو می شوم و اجازه می دهم از درون من عبور کند سپس چشمان درون خود را برای دیدن مسیر او برمی گردانم. جایی که ترس از آن گذشته دیگر چیزی وجود نخواهد داشت. فقط من باقی خواهم ماند!
آگاه باش که ترسهای تو نیز می آیند و می روند! اجازه بده آنها از تو و از روی تو بگذرند! بعد نگاهت را به طرفش بچرخان! خواهی دید که فقط خودت باقی مانده ای! او دیگر حضور ندارد!
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
اللهم عجل لولیک الفرج
دستتون درد نکنه.مطالبتون زیبا و مفید هستند
بابا نترس بابا....
مرسی که اومدی قدم گذاشتی بر ..............
سلام
سپاس از حضورتان
یاحسینl
نترس!!
بزرگترین مرجع کد آهنگ وبلاگ