نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

سخنانی از علی ابن ابیطالب ع به درخواست دوستان

 

 

 

علی ابن ابیطالب : سخنان شما سنگهای سخت را نرم می کند

 

علی ابن ابیطالب : در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند .

 

علی ابن ابیطالب : دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد

 

علی ابن ابیطالب : و تاجهای تفاخر را فرو نهید

 

علی ابن ابیطالب : کسی که بر مرکب شکیبایی سوار شود به پیروزی نهایی دست می یابد

 

علی ابن ابیطالب : چه زشت است کوچکی به هنگام نیاز و سرکشی به هنگام بی نیازی

 

علی ابن ابیطالب : حاجت محتاج را به تاخیر نینداز زیرا نمی دانی از اینکه فردا برای تو چه پیش خواهد آمد

 

علی ابن ابیطالب : حق سنگین است اما گوارا ، باطل سبک است، اما در کام چون سنگی خارا

 

علی ابن ابیطالب : دوست مومن عقل است ، یاورش، علم ، پدرش مدارا و برادرش ، نرمش

 

علی ابن ابیطالب : علم خویش را به جهل و یقین خود را به شک مبدل نکنید، آنگاه که به علم رسیدید عمل کنید و آنگاه که به یقین دست یافتید ،اقدام نمایید.

 

علی ابن ابیطالب : حق بگویید تا به حق معروف شوید،حق را به کار ببندید  تا از اهل حق باشید

 

علی ابن ابیطالب : آنچه را نمی دانی مگو ، بلکه هر آنچه را که می دانی نیز اظهار مکن

 

علی ابن ابیطالب : پیش از این که نسبت به کاری تصمیم بگیری مشورت کن ، و قبل از این که وارد عمل شوی ، فکر کن

 

علی ابن ابیطالب : اطمینان را با امیدواری مبادله نکن

 

علی ابن ابیطالب : همانا پاداش دانشمند از شخص روزه دار و شب زنده دارکه در راه خدا جهاد می کند بیشتر است

 

علی ابن ابیطالب : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد

 

علی ابن ابیطالب : بزرگترین نادانی ها برای بشر عدم شناخت خود است

 

علی ابن ابیطالب : برای مردم آن را بخواه که برای خود می خواهی و با دیگران طوری رفتار کن که مایلی درباره ات آنچنان کنند

 

علی ابن ابیطالب : گیتی برای تو شیواترین پندآموز است اگر پندپذیر باشی

 

علی ابن ابیطالب : بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفیف سازد

 

علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه صداقت وفای به عهد است

 

علی ابن ابیطالب : هیچ ارثی مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمایه نیست

 

علی ابن ابیطالب : بهترین شیوه عدل ، یاری مظلوم است

 

علی ابن ابیطالب : مربی لایق کسی است که از غریزه عشق به کمال و ترقی خواهی کودک استفاده کند

 

علی ابن ابیطالب : بوسیدن فرزند ، رحمت و محبت است

 

علی ابن ابیطالب : اسرار خویش را به کسی مگوی

 

علی ابن ابیطالب : سرلوحه کتاب سعادت بشر ، رفتار پاک و سجایای اخلاقی اوست

 

علی ابن ابیطالب : بی خردتر از همه کسی است که خود را خردمندتر از همه  پندارد

 

علی ابن ابیطالب : شکیبایی در مصیبت ، از نشانه های مومن است

 

علی ابن ابیطالب : شرط خرد حفظ تجربه ها و بکار بستن آنهاست

 

علی ابن ابیطالب : هر کس در نقطه ضعف های دوست خود دقیق شود ، پیوند دوستی او قطع خواهد شد

 

علی ابن ابیطالب : آدمی به گفتارش سنجیده می شود و به رفتارش ارزیابی می گردد، چیزی بگو که کفه سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود

 

علی ابن ابیطالب : هیچ شرافتی مانند فروتنی نیست

 

علی ابن ابیطالب : برای مشاورت ، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی 

 

  

حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: بر مسلمان لازم است که شب را به پایان نیاورد مگر آنکه آیة‌الکرسی را بخواند و اگر می‌دانستید که آیة‌الکرسی چیست و در آن چیست، هرگز آن را رها نمی‌کردید.

 
آیة‌الکرسی نام یک آیه است که با الله لا اله الا هو الحی القیوم آغاز و با هو العلی العظیم پایان می‌یابد و دو آیه بعد از آن جزء آیة‌الکرسی نمی‌باشد، هر چند در برخی از موارد به خواندن آن‌ها همراه آیة‌الکرسی تاکید شده است. 
 
فضیلت و عظمت 
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه‌السلام فرمودند: "قرآن کلامی برتر و بزرگ است و سوره بقره، سید قرآن و آیة‌الکرسی سید بقره است. ". سپس فرمودند: "آیة‌الکرسی از گنجینه‌ای در زیر عرش به من عطا شده است و قبل از من به هیچ پیغمبری چنین عطائی نشده است. " 
 
سفارش به خواندن آیة‌الکرسی در روایات 
حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: بر مسلمان لازم است که شب را به پایان نیاورد مگر آنکه آیة‌الکرسی را بخواند و اگر می‌دانستید که آیة‌الکرسی چیست و در آن چیست، هرگز آن را رها نمی‌کردید. پیامبر به من فرمود: "آیة‌الکرسی " از گنجینه‌ای در زیر عرش به من عطا شده است و قبل از من به هیچ پیغمبری چنین عطائی نشده است. سپس حضرت فرمود: "از وقتی این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه واله شنیدم، در تمام شب‌ها آن را خواندم و هرگز آن را ترک نکردم. " سپس فرمودند: "هر شب در سه وقت آیة‌الکرسی را می‌خوانم. "2 
 
همچنین حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: پیامبر صلی الله علیه واله مرا خواست و فرمود: آنگاه که به بستر خواب رفتی بسیار استغفار کن و صلوات بفرست و زیاد قل هو الله احد (سوره توحید) را بخوان که نور قرآن است و بر تو باد به قرائت آیة‌الکرسی که در هر حرف آن هزار برکت و هزار رحمت است.3 
 
امام باقر علیه‌السلام فرمودند: هر کسی در پی وضو گرفتن، آیة‌الکرسی بخواند، خداوند ثواب چهل سال عبادت به وی عطا کند و ...4 
 
پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: آنگاه که از منزل در پی حاجتی بیرون شدی آیة‌الکرسی تلاوت کن، زیرا موجب برآورده شدن حاجت می‌باشد.5 
 
امام حسن عسگری علیه‌السلام فرمودند: آنگاه که در سفر احتمال خطر دادی، قبل از سفر سوره‌های حمد، معوذتین، آیة‌الکرسی و قدر را بخوان.6 
 
امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: هر وقت خواستی سفر کنی با میمنت است، به شرط اینکه قبل از آن صدقه بدهی و آیة‌الکرسی بخوانی.7 
 
امام موسی بن جعفر علیه‌السلام فرمودند: هر فردی که می‌خواهد سفر کند به طرف در بایستد و سه آیة‌الکرسی به طرف راست، چپ و مقابل خود بخواند و این موجب حفظ و دفع بدی‌ها و پریشانی می‌شود.8 
 
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هر وقت شخص آیة‌الکرسی بخواند و بر اهل قبور اهداء کند، خداوند از هر حرف آن، ملکی می‌آفریند که تا قیامت برای آن شخص تسبیح می‌کند. 
 
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره آیة‌الکرسی فرمودند: "در خانه آیة‌الکرسی بخوانید که شیطان به شما نزدیک نمی‌شود. "9 
 
 الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُ هُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فی السَّماواتِ وَ ما  فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ  عِندَهُ إ لا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وِ ماخَلفَهُم وَ لا  یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُر سِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض ولا  یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم(255)  لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد  استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها والله سَمِیعٌ عَلِیمٌ(256)  الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُ هُمُ  الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هُم فِیها خالِدُونَ(257)
  
پی نوشت ها: 
1. نشریه قرآنی بشارت، شماره 14 
2. بحارالانوار، ج 86 ص 125. 
3. بحارالانوار، ج 76، ص 231. 
4. بحار الانوار، ج 80، ص 317. 
5. بحارالانوار، ج 92، ص 159. 
6. بحارالانوار، ج 59، ص 24. 
7. بحارالانوار، ج 59، ص 28 
8. بحارالانوار، ج 76، ص 39. 
9. بحارالانوار، ج 63، ص 316

سخنانی از جبران خلیل جبران 

 


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : چه بسیارند گل هایی که از زمان زاده شدن بویی برنیاورده اند! و چه بسیارند ابرهای سترونی که در آسمان گرد هم آمده، اما هیچ دری نمی افشانند .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : کنار یکدیگر بایستید ، اما نه چندان نزدیک هم چنان که ستون های معبد از هم جدا می ایستند و درختان سرو و بلوط در سایه یکدیگر نمی بالند .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : بخشش زودگذر توانگران بر تهیدستان تلخ است و همدردی نمودن نیرومندان با ناتوانان، بی ارزش. چرا که یادآور برتری آنان است .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : بسیاری از دین ها به شیشه پنجره می مانند. راستی را از پس آنها می بینیم، اما خود، ما را از راستی جدا می کنند .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : درختان شعرهایی هستند که زمین بر آسمان می نویسد و ما آنها را بریده و از آنها کاغذ می سازیم تا نادانی و تهی مزی خویش را در انها به نگارش درآوریم .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست . آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید .


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : هر گاه مهر به شما اشاره کند دنبالش بروید .
حتی اگر گذرگاهش سخت و ناهموار است .
و وقتی بال هایش شما را در بر می گیرد اطاعت کنید .
حتی اگر شمشیری که در میان پرهایش پنهان است شما را زخمی کند .
و اگر با شما سخن گفت او را باور کنید .
گر چه صدایش رویاهای شما را بر آشوبد چون باد شمال که باغ را ویران می کند .
***
زیرا محبت در همان لحظه که با شما صحبت می کند شما را به صلیب می کشد .
و هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند .
و هنگامی که بر فراز بالاترین درخت زندگی تان می رود سر شاخه های نازکی را که
جلوی آفتاب می لرزند نوازش می کند . همان وقت به ریشه هایتان که در خاک فرو
رفته می رسد و ان را در ارامش شب تکان می دهد .
***
چون دسته های درو شده گندم شما را در آغوش می گیرد .
و شمارا می کوبد تا عریان شوید .
و می بیزد تا از پوسته های خود رها شوید .
و می ساید تا مثل برف سفید شوید .
و می ورزد تا نرم شوید .
آنگاه شما را به آتش مقدس می سپارد
تا نان مقدس شوید بر خوان مقدس خداوند .





جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : هیچکس نمی تواند چیزی را بر شما آشکار سازد ، مگر آنچه که از قبل درطلیعه ی ناخود آگاه معرفتتان قرار داشته است


جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : آموختن تنها سرمایه ای است که ستمکاران نمی توانند به یغما ببرند




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : افکار جایگاهی والاتر از دنیای ظاهری دارند .
چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش.
در خانه نادانی ، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : براستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟
خداوند، درهای فراوانی ساخته که به حقیقت گشوده می شوند و آنها را برای تمام کسانی که با دست ایمان به آن می کوبند ، باز می کند.
نیکی در انسان باید آزادانه جریان و تسرِی یابد




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است.
طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم ، از ما استقبال کرده و می خواهد که از زیبایی اش لذت بریم.
چرا انسان باید آنچه در طبیعت ساخته شده است از بین برد




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : شاید بتوانید دست و پای مرابه غل و زنجیر کشید و یا مرا به زندانی تاریک بیافکنید
ولی افکار مرا که آزاد است به اسارت در آورید.
با سالخوردگان و افراد با تجربه مشورت کنید که چشمهایشان ، چهره ی سالها را دیده و گوشهایشان ، نوای زندگی را شنیده است




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : شادمانی اسطوره ایست که در جستجویش هستیم.
ظاهر هر چیز بنا بر احساس ما تغییر می کند و به این خاطر، سحر و زیبایی را در آن می بینیم ، حال آنکه سحر و زیبایی، به واقع درون خود ماست.
آنکه فرشتگان و شیاطین را در زیبایی و زشتی زندگی نمی بیند ، به یقین از دانش و آگاهی دور است و روحش نیز تهی از عشق و محبت




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : انسانیت روح خداوند است در زمین.
در اعماق روح، شوقی است که انسان را از دیده به نادیده ، و به سوی فلسفه و ملکوت سوق می دهد.
آنکه وجود حقیقی خویش را می بیند ، به راستی واقعیت زندگی را برای خود ، بشریت و همه چیز دیده است




جـبـرا ن خـلـیـل جـبـرا ن : در رنجی که ما می بریم ، درد نه تنها در زخم هایمان ، که در اعماق قلب طبیعت نیز حضور دارد.
در تغییر هر فصل ، کوهها ، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می یابند ، همانگونه که انسان در گذر عمر ، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد.
در دل هر زمستان ، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان است



من هم فکر می کنم کمتر وبلاگی این قدر پر باره زحماتت در بند بند جملات زیبای تارنگارت دیده میشه
من هم برات هدیه دارم امیدوارم بپسندی :



جبران خلیل جبران : توبه
مردی در تاریکی شب وارد باغ همسایه شد و بزرگترین هندوانه ای را که می توانست
دزدید و به خانه
آورد .

وقتی آن را پاره کرد دید که با وجود بزرگی هنوز نرسیده است از این جریان روحش
تکان خورد و افسوس
خورد که هندوانه را دزدیده






جبران خلیل جبران : باد نما
باد نما به باد گفت :"خدا لعنت کند تو را چقدر سنگینی و چه ملال انگیزی !
نمی توانی به طرفی غیر از من بوزی ؟
نمی دانی که با این کارت زلالی دائمی را که خداوند به من عنایت کرده تیره و
کدر می کنی ؟ "
باد کلمه ای در جواب نگفت ولی در هوا خندید .





جبران خلیل جبران : هنگامی که با این فجایع روبرو می گردم با رنج فراوان فریاد بر می آورم:
پس زمین ای دختر خدایان آیا انسان واقعی این است؟
و زمین با صدایی رنجیده پاسخ میدهد:این طریق روح است که تیغ ها و سنگ ها سر
راه آن قرار گرفته اند.این سایه ای از انسان است.این شب است؛اما صبح خواهد
آمد .
در سپیده دم زمین دستانش را برچشمان من خواهد گذاشت و هنگامی که دستان او از
چشمان من به کناری روند؛خویشتن را خواهم یافت و جوانی من آرام رو به نزول می
رود و آرزوها بر من پیشی می گیرند و به مرگ نزدیک می شوم.





جبران خلیل جبران : شادی و اندوه
و آنگاه زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو.
و او (مصطفی)پاسخ داد:
شادی شما همان ادوه بی نقاب شماست.چاهی که خنده های شما از آن بر می آید؛چه
بسیار که با اشکهای شما پر میشود.
و آیا جز این چه میتواند بود؟
هرچه اندوه دورن شما را بیشتر بکاود؛جای شادی در شما بیشتر میشود.
مگر کاسه ای که شراب شما را در بر دارد همان نیست که در کوره ی کوزه گر سوخته
است؟
مگر آن نی که روخ شما را تسکین میدهد همان چوبی نیست که درونش را با کارد
خراشید اند؟
هرگاه شادی میکنید به زرفای درون دل خود بنگرید تا ببینید سرچشمه شادی به جز
سرچشکه اندوه نیست.
ونیز هرگاه اندوهناکیدباز در دل خود بنگرید که به راستی گریه شما از برای آن
چیزیست که مایه شادی شما بوده است.
پاره ای از شما میگویید شادی برتر از اندوه است وپاره ای دگر میگویید اندوه
برتر است
اما من به شما میگویم این دو از همدیگر جدا نیستند.
این دو باهم می آیند؛و هرگاه شما با یکی از آن ها بر سر سفره مینشینید؛به یاد
داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است..




جبران خلیل جبران : مرگ
آیا مردن انسان چیزی بیش از برهنه بودن در باد و آب شدن در حرارت خورشید است ؟
آیا قطع شدن نفس غیر از آزاد شدن روح از سرگشتگی مدام است که از زندانش بگریزد
و در هوا بالا رفته و بدون هیچ مانعی به سوی خالقش بشتابد ؟





جبران خلیل جبران : هفت بار روح خویش را آزردم
اولین بار زمانی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی خود را فروتن نشان می داد.
دومین بار آن هنگام بود که در مقابل فلج ها می لنگید.
سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت،آسان را برگزید.
چهارمین بار وقتی مرتکب گناهی شد، به خویش تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.
پنجمین بار آنگاه که به دلیل ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد،و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.
ششمین بار که چهره ای زشت را تحقیر کرد، درحالیکه ندانست آن چهره یکی از نقاب های خودش است.
و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است .





جبران خلیل جبران : چشم یک روز گفت" من در آن سوی دره ها کوهی را می بینم که از مه پوشیده شده است. این زیبا نیست؟" گوش لحظه ای خوب گوش داد. سپس گفت" پس کوه کجاست؟ من که کوهی نمی شنوم." آنگاه دست در آمد و گفت"من بیهوده می کوشم آن کوه را لمس کنم. من کوهی نمی یابم." بینی گفت"کوهی در کار نیست. من او را نمی بویم." آنگاه چشم به سوی دیگر چرخید و همه درباره وهم شگفت چشم گرم گفتگو شدند و گفتند " این چشم یک جای کارش خراب است."

یک روز سگ دانایی از کنار یک دسته گربه می گذشت. وقتی که نزدیک شد و دید که گربه ها سخت با خود سرگرم اند و اعتنایی به او ندارند. وا ایستاد. آنگاه از میان آن دسته یک گربه درشت و عبوس پیش آمد"ای برادران دعا کنید؛ هرگاه دعا کردید و باز هم دعا کردید و کردید آنگاه یقین بدانید که باران موش خواهد آمد."سگ چون این را بشنید در دل خود خندید و از آن ها رو برگرداند و گفت" ای گربه های کور ابله, مگر ننوشته اند و مگر من و پدرانم ندانسته ایم که آنچه به ازای دعا و ایمان و عبادت می بارد موش نیست بلکه استخوان است."

در باغ پدرم 2 قفس هست. در یکی شیری ست که بردگان پدرم از صحرای نینوا آورده اند؛ در دیگری گنجشکی ست بی آواز. هر روز سحرگاهان گنجشک به شیر می گوید" بامدادت خوش، ای برادر زندانی





جبران خلیل جبران : نفس خود را هفت بار نکوهش کردم:
اولین بار:هنگامی که می خواستم با پایمال کردن ضعیفان خودم را بالا ببرم.
دومین بار:هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند خود را به ناخوشی زدم.
سومین بار:هنگامی که انتخاب را به عهده من گذاردند به جای امور مشکل امور آسان و راحت را بر گزیدم.
چهارمین بار:هنگامی که مرتکب اشتباهی شدم و خود را با اشتباهات دیگران تسلی دادم.
پنجمین بار:هنگامی که از ترس سر به زیر بودم و آن وقت ادعا می کردم بسیار صبور و بردبارم.
ششمین بار:هنگامی که جامه خود را بالا می گرفتم تا با سختیها و ناملایمات زندگی تماس پیدا نکنم.
هفتمین بار:هنگامی که در مقابل خدا به نیایش ایستادم وآنگاه سروده های خویش را فضیلت دانستم.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
النا. این منم...زنی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ http://anaablogsky.com

سلام سارا عزیز
متاسفانه صفحه بلاگت مطالب را نصف نشون میده. معمولا چندین کلمه از هر سطر گذشته. بنابراین خیلی متوجه مطالبت نمیشم. حیف مطالب قشنگته.
................
ممنون که بهم سر زدی.
................
این یکی دو ماه محتاج دعای خیرتم . دعا کن موقعیت شغلیم درست بشه. تا به شرایط روحی قبلیم برگردم
................
دوست دار تو النا

مهدی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

با سلام.مطلب جدید نداشتی سری به یادداشت های ماههای قبل زدم به هر حال ایدی منalghadir66@yahoo.com, خوشحال میشم جواب بدین قربونتون بای بای

سلام حالا چطور وقت کردین اینکارا رو بکنین زحمتتون شد بااون حال مریضتون اگه تابحال تواین سالها یادم باشه دکتر کامپیوتربرات قدغن کرده بود اما شما الان داری باز ی میکنی این کارا مگه لازمه (دیگه به همه حرفات شک کردم ) معلم یک مملکت و زیارت خانه خدا ترس ازخدا واین همه سال ... شما به دروغگوی وگناه خیلی حساس بودین ... آیا همه اش یه بازی وتظاهربود بهرحال ممنون اما من مستحق این بازی احمقانه وکودکانه نیستم

مهدی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ

با سلام منظورتونو متوجه نشدم بای

اخه تعطیلات تابستونه زیاد میخوابی
بدو وبلاگ عموجون فک کنم باهات کارداره یه گوشمالی حسابی درانتظارته خدابه دادت برسه تاکجا میخواستی پیش بری ؟ منکه نتونستم پابه پات این نمایش رو ادامه بدم
donedone
خیلی ازآدما تامیرن مکه و برمی گردن کلا عوض میشن زندگیشون یه تغییراساسی میکنه ، ادم ازدرون متحول میشه ... نمیدونم چه جوری تفسیر یاتوجیح کنم ولی عملتون برام حکم یه سکته روداره

مهدی چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ

با سلام بازم منظورتونو متوجه نشدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بای

سلام
القدیر اد لیست کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد