نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

اندیشه (2)

پاسخ این سوال متاثر از یکی از خصوصیات مغز ماست که به سازمان دهی اندیشه ها مربوط است . مغز ما در برابر هر پرسش و همچنین در بررسی راههای ممکن برای رسیدن به یک هدف کاملا مشابه موتورهای جستجوگر نظیر گوگل در اینترنت عمل میکند یعنی ابتدا راههای اجرا شده و تکراری و سپس راههای کمتر تجربه شده و در نهایت راههایی که اصلا تجربه  نشده اند را در دسترس قرار میدهد.  بنابراین ما به درک راههای غیر تکراری نمیرسیم مگر اینکه یک به یک این راهها را مرور و رد کنیم و همینطور که گفتیم اگر بخواهیم برای هر مشکلی که پیش می آید این کار را انجام دهیم شاید صدها سال طول بکشد و برای اینکه با چنین چالشی رو برو نشویم مغز بگونه ای طراحی شده است که به سرعت تمایل دارد ("تمایل مغز به سرعت است" : قانون گشتالت)  یعنی مغز ما طبیعتا نمیخواهد سرعت فکر کردن را کند نموده  و برعکس سعی دارد سریعا به فکر  بعدی بپردازد و همین موضوع موجب می شود وقتی فکری  به ذهنمان می رسد و راههای تجربه شده را برسی میکنیم انگیزه خود را برای بررسی راههای بعدی از دست میدهیم.

 

  برای درک بهتر این موضوع می توانید جستجو در ذهن خود را با جستجو در اینترنت مقایسه کنید وقتی با موتور جستجوگر گوگل به دنبال موضوعی می گردید هزاران لینک برای شما در هر ثانیه پیدا میشود. اما عموما ما در اکثر جستجوهای خود فقط چند لینک از صفحه اول را بررسی می کنند و اگر جواب مورد نظر را پیدا نکنند هم معمولا در همان سایتها موضوعات دیگری حواس مارا به خود جلب کرده که هدف قبلی را فراموش کرده و فرصت پرداختن به سایر پاسخهای یافت شده را نیابیم.

  نظیر همین اتفاق بصورت ناخوداگاه در مغز ما روی می دهد و پس از چند بررسی اولیه افکار دیگری ذهن مارا به خود مشغول میکنند و خیلی زود به این نتیجه می رسیم که راهی وجود ندارد و آن اندیشه را تغییر میدهیم .

  اما حالا شاهد کشف جدیدی هستیم که می تواند جرقه تحول عظیم را در ذهن  بشر پدید آورده و سرعت رشد و تکامل بشر را دو چندان کند و چه بسا شما که در حال مطالعه این مطلب هستید از پیشگامان این تحول در زندگی خود باشید البته اگر همین الان تصمیم بگیرید که این تحول را ایجادکنید .

 

 

 

احتمالا شما هم شنیده اید که ما انسانها کمتر 10% مغز خود استفاده میکنیم

و همواره اعتقاد براین بود که نوابغ بیشتر از سایرین از مغز خود استفاده  می کنند لیکن مطالعات جدید نشان میدهد بر خلاف تصور گذشته نوابغ از درصد بیشتری از مغز استفاده نمیکنند بلکه تفاوت در نوع نگاه آنان به مسائل است.   

نابغه  به این دلیل نابغه است که

 نوع نگاهش به مسائل متفاوت از سایرین است

 

   برای درک بهتر این موضوع  خاطره ای از دوران نوجوانی یکی از بزرگان تاریخ را که احتمالا قبلا شنیده اید بازخوانی میکنیم.

حل مساله ریاضی

   در دوران نوجوانی وقتی یک روز در کلاس درس ریاضی خوابم برده بود با صدای فریاد معلم بیدار شدم که تاکید میکرد حتما تکالیف شب را انجام دهیم .

 من هم فورا دو مساله ای را که به عنوان تکلیف شب روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کردم و شب با تلاش توانستم یکی از مسائل را حل کنم اما احتمالا چون در کلاس خوابم برده بود و درس را بلد نبودم  نتوانستم مساله دوم را هم حل کنم. 

  فردا که در کلاس معلم تکالیف  شب را کنترل میکرد وقتی به دفتر من نگاه کرد با حیرت پرسید:" تو یکی از مسله ها را حل کردی؟"  من با ترس گفتم : " من برای حل مساله دوم هم تلاش کردم اما بخاطر مشغله وقت کافی نداشتم ".

 استاد همچنان در بهت و حیرت بود و مدتی طول کشید تا از اصل ماجرا آگاه شوم و بدانم این دو مساله تکلیف شب نبودند زیرا در حین درس  (همان زمان که من خواب بودم) استاد به مسائل لاینحل ریاضی اشاره کرده و دو نمونه از این مسائل را که به گفته ریاضیدانان هرگز به جواب نمیرسند را پای تخته نوشته بوده و من به گمان اینکه این دو مساله تکلیف شب ما می باشند توانسته بودم یکی از آنها را حل کنم. اما


چگونه دانش آموز توانسته بود مساله را حل کند؟


    به نظر شما چگونه این دانش آموز توانسته بوده آن مساله راحل کند؟آیا علم او بیشتر  از ریاضیدانان بوده ؟ آیا تبحر او در حل مسائل بالاتر بوده ؟ آیا هوش و ذکاوت او را سایر ریاضیدانان نداشته اند؟ آیا روش حل مساله به الهام شده بوده ؟

    در واقع تنها دلیل، نوع نگرش او به مساله بوده اینکه او بر خلاف ریاضیدانان   فکر می کرده که با مساله ساده ای روبرو است و همچنین باور داشته که تا فردا فرصت دارد که آن را حل کند .

   این تفاوت که او با این اندیشه که همه دانش آموزان می توانند این مساله را در آن شب حل کنند شروع به حل موفقیت آمیز یک مساله لاینحل کرده و   این تفاوت دیدگاه  کلید نبوغ  است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد