نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

نیمی برای من ، نیمی برای تو

اینگونه زندگی کنیم: شاد ولی دلسوز ساده ولی زیبا مصمم ولی آرام مهربان ولی جدی زیرک ولی صادق عاشق ولی عاقل

اندیشه (1)

به نام خدا

اندیشه و هیپنوتیزم

 

 آیا آماده تحول هستید؟
 

آیا چند دقیقه وقت دارید تا نگاه خود را برای همیشه به زندگی تغییر دهید.

در این مقاله قصد دارم در مورد پدیده ای به نام "اندیشیدن" و تحولی در اندیشه صحبت کنیم .

در مقام مقایسه انسان و کامپیوتر میتوان گفت نوع اندیشیدن مانند تفاوت کامپیوترهای مک اینتاش و پی سی هاست. به عبارتی تحول در شکل اندیشیدن تحول در تمام زندگی است.

    این پدیده از بدو تولد تا هنگام مرگ با ماست و در قرن حاضر زنده بودن ما تنها منوط به زنده بودن مغز ماست و زنده بودن مغز یعنی فکرکردن.

     حتی اگر اعتقاد نداشته باشید که تمام سختیها، تمام پیروزیها، موفقیتها و شکستهای ما وابسته به فکر و اندیشه ماست بیگمان  باید بپذیرید که تفکر بر زندگی ما اثرات بسیارمهمی دارد زیرا تصمیمات مهمی که سرنوشت مارا رقم میزنند حاصل تفکر ما هستند. علاوه بر نتیجه مستقیم افکار ما که کم و بیش  از آن آگاهیم خود پدیده فکر کردن اثرات غیر مستقیمی بر زندگی ما دارد که عموما از آن غافلیم. از جمله بیماریهایی که ریشه عصبی دارند و همچنین طول عمر ما که بر مبنای  روند نوزایی سلولهای مغز و سایر اندام ماست که بیش از پیش بر اهمیت پدیده تفکر می افزاید.

در یک کلام میخواهم بگویم

به عبارت دیگر مادام که زنده ایم فکر می کنیم

اگر خوب فکر کنیم خوب زندگی میکنیم و برعکس

   اکثریت مردم بر این باورند که ما از لحظه بیداری تا شب هنگام که به خواب می رویم فکر می کنیم و گاهی افکار ما حتی مانع از بخواب رفتن ما می شوند لیکن لازم است بدانید تفکر ما حتی در خواب هم متوقف نمیشود فلذا از فکر کردن گریزی نیست و از تپش قلب و تنفس ما نیز حیاتی تر است.

  جالب اینکه با همه اهمیتی که پدیده تفکر در زندگی بشر دارد تاکنون کمتر به آن پرداخته شده بود  و اصولا عوام بایک الگوی ثابت به اندیشیدن می پرداختند و  باور  بر این بود که تنها یک الگو برای اندیشیدن وجود دارد. همان الگوی ثابت و قدیمی که همه از بدو تولد بصورت ناخوداگاه از آن پیروی میکنیم.

اما حالا تصور کنید

اگر بتوانید مانند نوابغ فکر کنید.

اگر بتوانید با روش سریعتری بیندیشید.

اگر بطور خودکار افکار بیفایده به ذهنتان خطور نکند.

اگر بتوانید ضریب خطای اندیشه های خود را کاهش دهید.

اگر بتوانید از ظرفیت بیشتری از مغز خود بهره ببرید.

چه تحولی در زندگی شما رخ خواهد داد؟

سرنوشت شما چه تغییری شما میکند؟

   در این میان مهم نیست شما چه هدفی را در زندگی خود دنبال میکنید اما  این مقاله به شما روش نوینی برای اندیشیدن  ارائه می دهد که می تواند نگاه شمارا به زندگی متحول کند و سرعت حرکت شما را در جهت اهدافتان چند برابر کند . همچنین در روش نوین اندیشیدن شما کمتر به خطا می روید و کمتر دچار افکار منفی می شوید .  همچنین این مدل اندیشیدن موجب میشود روند پیر شدن کندتر اتفاق بیفتد و زایش سلولهای مغزی بیشتر اتفاق بیفتد.

   برای اینکه به سرعت به اصل مطلب بپردازیم از بیان محاسن این روش جدید میگذرم و  به سراغ جایگاه فیزیکی اندیشه یعنی مغز میروم  تا از ظرفیت خود در فعلیت بخشیدن اندیشه آگاه شویم.


آشنایی با مغز


مغز با وزنی معادل 1400گرم  مرکز اندیشه یا همان سامانه پیامهای عصبی است.

مدیریت تصمیمها به عهده 100.000.000.00 سلول عصبی(نورون) است که 10% کل مغز را در برگرفته اند و در آخرین سطح قشر مخ(کورتکس) قرار دارند که ضخامتی در حدود 2 تا 5 میلیمتر را دارا بوده و در هر میلیمتر مربع حدود 100.000 نورون مستقر است.

سطح کورتکس از حدود 30.000.000.000 نورون ساخته شده که می توانند باهم ارتباطاتی با حجم یک میلیون میلیارد سیناپس انجام دهند.

1.000.000.000.000.000 سیناپس

یعنی هر مغز می تواند در هر زمان یک میلیون میلیارد حالت مختلف بیندیشد.

  برای درک بزرگی این عدد میتوان گفت که اگر در هر ثانیه یک سیناپس را بشماریم شمارش کل آنها  در طول سی و دو میلیون سال بطول می انجامد.

    حال اگر ما تعداد مدارهای نرونی  ممکن را مورد توجه قرار دهیم با یک رقم نجومی یعنی ده در مقابلش یک میلیون صفر مواجه خواهیم شد و این در حالی است که

      کل ذرات شناخته جهان تنها برابر با ده در مقابل هفتاد و نه صفر است.

قصد گیج کردن شما را ندارم

اما آیا می داند این ارقام چه معنی می دهند؟

 

این ارقام بصورت علمی و مستند به ما میگویند

مغز ما در هنگام مواجهه با هر مشکل می تواند میلیونها راهکار مختلف را بررسی، مطالعه و پیگری نماید

 

جالبتر اینکه

 امروزه میدانیم جنس صدای هر انسان، مردمک چشم هر انسان و بسیاری خصوصیات دیگر در انسانها وجود دارد که مانند اثر انگشت هر فرد کاملا یگانه و منحصر به فرد بوده و شبیه هیچ انسان دیگری نیست  و یکی از این موارد ساختار مغز ماست.


مطالعات نشان میدهد

حتی در شبیه ترین دوقلوها  

دو مغز همسان وجود ندارد،

بنابراین  هیچ دو مغز اندیشه های کاملا یکسانی ندارد.

پس اگر بر فرض محال از بین میلیونها اندیشه ای که به ذهن شما میرسد هیچ یک پاسخ مشکل شما نباشد ممکن است از بین میلیونها اندیشه دیگری که به ذهن فرد دیگری میرسد بتواند پاسخ مشکل شما باشد.


پس چرا

گاهی نمیتوانیم ؟

گاهی هیچ راه حلی نیست؟

گاهی فکرمان به هیچ جا نمیرسد؟

گاهی احساس درماندگی و عجز میکنیم؟

گاهی در برابر مشکلات احساس  ناتوانی  میکنیم؟

گاهی احساس می کنیم تمام درها به روی ما بسته است ؟


   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد